.اگه خوندی اشکت در اومد منو هم دعا کنید

يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت.دیگه توضیحش باخودتون
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش ا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
 ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي

بقیه در ادامه مطلب


حکمت و حکایت يه ,خونه ,اون ,یه ,هم ,مجردي ,خوب بلده ,بلده کجاواردبشه ,کجاواردبشه ازچندتاخیابون ,شیطان خوب ,بله شیطانمنبع

الاغ و امید

امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم

سوار تاکسی بین شهری شدم،

خانم تهمینه میلانی در دلنوشته هایش مینویسد

لزوما هر چه در نت منتشر میشود نمیتواند صحیح باشد

ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ، هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویس

مشخصات

آخرین جستجو ها

دلفین رمان آنلاین آموزش استخراج دوج کوین پمپیران ارزان کده فصلنامه جهان نوین خرید اینترنتی قطعات شاول کوماتسو آنلاین URL Shortener and Earn ZDX COIN